ساینا ساینا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

خاطرات ساینا

:-)

صبح بیدار شدی به بابا میگی " اِه پس چرا اتاقم هنوز تغییر نکرده " این در حالی بود که تختت رو جمع نکرده بودیم توی اتاقت خواب بودی D:
30 فروردين 1393

جمعه ای که گذشت...

اتاقت رو سر شب نسبتا خالی کردیم....فردا عصر قرار نصب کاغذ دیواری داریم... امروز صبحم تمرین پیانو داشتیم...جدیدا روزای تعطیل همون سر صبح میری سر تمرین....بخاطر اینکه سرحال شی و البته بدون خستگی تمرین میزنی...نسیم جون حسابی ازت راضیه....بخصوص نت خوانیت. ووووووای که این روزا دلم یه دعوتی توپ علوسی میخورد... بدجوری گرفتار مدرسه رفتن و کلاسهای فوقت شدیممممم.....ولی می ارزه.... یکسره میگی روز معلم کی میرسه... شدیدا منتظر روز تولدتم هستی......یادش بخیر پارسال..... عصری توی اتاقت طبق معمول مشغول نمایش و بازی میشدی... بابا ازت خواست بیای توی هال و پیش ما اجرا و بازی کنی....کلی عروسک آوردی و از هر وسیله دم دستت توی نمایش استفاده میکردی... 45...
29 فروردين 1393

دیروز.....امروز.....

دیروز نمایشگاهی از کاردستی های نوروزی تمام بچه های مدرسه برگزار شده بود... کارها خیلی چشمگیر و قابل توجه بودن... بچه های پیش دبستان موظف بودن که کار انجام شده و هدفش رو به خانواده های خودشون و بقیه همکلاسیای پیش دبستانی توضیح بدن.. من و خاله زهره و دنا جون بعدم بابا اومدیم مدرسه....حسابی لذت بردیم از توضیحات شما و بقیه دوستانت... کلی مورد تایید مربی هات بودی...مربی خلاقیت مربی شاهنامه خوانی مریم جون و بعدم مرجان جون تیچر زبان انلگلیسی ات هر کدوم جداگونه اومدن پیشم و حسابی ازت تعریف کردن... بعدم مریم جون ماجرای روزی که پارک ترافیک رفته بودین.....راجع به شغل آینده........رو واسمون تعریف کرد....کلی تحسینت کردم....بخاطر ...... آکادمی.....طبق م...
28 فروردين 1393

نفسمی...:-*

عزیزم الان خواب نازی... با خستگی تمام خوابت گرفت... امروز صبح از طرف مدرسه رفته بودین شهرک ترافیک... وقتی میرسوندمت کلاس پیانو بهم میگفتی " از این به بعد من بهت میگم توی رانندگی چیکار کن چیکار نکن" 10 روز پیش کاغذ دیواری واسه 2 تا از دیوارا خریده بودیم که بالاخره دیروز فرصت شد نصاب اومدش و نصبشون کرد..قرار شد اتاق شما رو کامل کاغذ کنیم... .از صبحش به خاله زهره اس دادم ناهار بیاد پیشمون بعد از رفتن نصاب ناهار خوردیم و همگی راه افتادیم به سمت آکادمی بعد از اونم به پیشنهاد بابائی رفتیم دنبال عمو علی و پیاده روی توی پارک و بعدم شام خونه خاله زهره...  درسهای فردا توی آکادمی حسابی سنگینه....و امروز بطور کامل فرصت نکردیم مرور کنیم... دیر...
26 فروردين 1393

گریزی به تصاویر نوروزی...

دخترای گلم دوستتون دارم......عاشقتونم.... صبح اگه هوا خوب باشه با خاله زهره قرار میزارم بریم پارک...امروز همه تکالیفت رو انجام دادی همچنین تمرین پیانو...که جمعه آزاد باشی... شکر..... گیفتهای نوروزی مدرسه همچنین تکالیفی که باید انجام میدادین که بیشترش کاردستی بود که باکمک بابا همش رو انجام دادید....مرسی از همسر عزیزم و بابائی صبور و مهربونتون... یادش بخیر.....خیلی خوش گذشت.....شکر عسل خانوما ...
22 فروردين 1393

آکادمی....بد... :دی

سخت درگیر تکالیف نوروزی آکادمی هستیم همچنان...با اینکه ندای اعتراضم رو به گوش تیچر سوپروایزر و دکتر رسوندم ولی بی فایده بود... ضمن اینکه تایم کلاست یک ساعت دیرتر برگزار میشه و این یعنی اینکه در واقع خواب آلوده میری میای....متاسفانه و کاریش هم نمیشه کرد... امروز اولین جلسه کلاس پیانو در سال جدید برگزار شد... دنا جون بیدار شد..... تا بعد..... (در حالیکه داریم تکالیفت رو یکی در میون پرینت میگیریم و شما مشغول کات کردن پرینتها و چسبوندنشون جای مناسب... اومدم نت...)
19 فروردين 1393

سالی که نکوست....

خداروشکر سال خوبی رو شروع کردیم...... خداروشکر که تو رو دارم.....خیلی خیلی دوست داشتنی تر شدی..... عاشقتم.....دخترک مهربون و با ادبم... تا بعد :-* :-*
17 فروردين 1393